سرشت انسان – مقاله‌ی نخست – بخش نخست

HNcas9-1280x760.jpg

سرشت انسان، و اینکه آیا او اصلا دارای ذات است یا خیر، موضوع داغی است که دانشمندان حوزه‌های مختلف به آن می‌پردازند. قصد داریم به زودی برنامه‌هایی را با این موضوع در مرکز شناخت برگزار کنیم. برای ایجاد آمادگی در مخاطبان، به بازنشر شرح چند مقاله در باب این موضوع به توسط دکتر هادی صمدی می‌پردازیم. در این مجموعه، دکتر صمدی به توضیح پنج مقاله می‌پردازند که در بخش سرشت انسان (human nature)، در درسنامه‌ی راتلج در تکامل و فلسفه (Routledge Handbook Of Evolution And Philosophy) آمده‌اند.


مقاله‌ی نخست – بخش نخست

توضیح کامل این مقاله در سه فایل صوتی آورده شده است که اکنون قسمت اول آن را مشاهده می‌کنید.

عنوان مقاله: Human Nature: An Overview
نویسنده: استیون دانز (Stephen Downes)
شرح و توضیح: دکتر هادی صمدی







خلاصه‌ی مقاله‌ی نخست – بخش نخست

توضیحات مقدماتی:
این مقاله درباره ی کسانی است که از منظری واحد (منظر تکاملی)، دارای نظراتی متفاوت درباره ی سرشت انسان اند. برخی انسان را دارای سرشت (خواه سرشت خوب و خواه سرشت بد) و عده‌ای دیگر انسان را فاقد سرشت می‌دانند، پس بین دو دسته از کسانی که دارای نظرگاه تکاملی اند اختلاف وجود دارد:

  1. مخالفان سرشت انسان: کسانی مثل ارنست مایر و دیوید هال.
  2. موافقان سرشت انسان: کسانی چون ادوارد ویلسون که در کتاب sociobiology از وجود سرشت انسان دفاع می‌کند.

با گسترش جامعه‌شناسیِ زیست‌شناختی (sociobiology) و روانشناسی تکاملی قائلان به سرشت انسان گسترش یافتند.

با رونق هم‌تکاملیِ ژن-فرهنگ نیز مخالفان وجود سرشت انسان افزوده شدند.



شرح مقاله:

دانز – که خود مخالف قائل بودن به وجود سرشت انسان از منظر تکاملی است – در این مقاله به نقدهایی توجه می‌کند در گذشته به ویلسون (به عنوان طرفدار وجود سرشت انسان) وارد شده است، چرا که هنوز این نقدها را قدرتمند می‌داند.


سه دسته استدلال در مخالفت با وجود سرشت انسان:

  1. استدلال‌هایی عام در دفاع از عدم ذات‌گرایی در باب همه‌ی گونه‌ها، و از آن رو در باب انسان. این استدلال‌ها را ارنست مایر به طور ویژه مطرح کرد
  2. استدلال‌هایی که قائل بودن به سرشت انسان را مبتنی بر این فرض می‌دانند که انسان نرمال وجود دارد؛ فرضی که از نظر تکاملی مردود است
  3. استدلال‌هایی که صحبت از سرشت انسان را بمثابه‌ی مرزبندی بین طبیعت و فرهنگ (یا به تعبیر دیگر، بین سرشت و تربیت) می‌دانند و این مرزبندی را از نظر تکاملی زیر سوال می‌برند

اما افرادی چون ویلسون برای نشان دادن سرشت انسان دو گام برمی‌دارند:

  1. ویژگی‌هایی را برای رفتار انسان برمی‌شمرند که این ویژگی‌ها متمایزکننده‌ی انسان از سایر جانوران باشند و در همه‌ی فرهنگ‌ها دیده شوند.
  2. نشان می‌دهند که این ویژگی‌ها محصول انتخاب طبیعی اند؛ یعنی سازگاری اند و ریشه‌ی ژنتیکی دارند.

این دسته از رفتارها را رفتارهای سرشتی می‌خوانیم.


سه علم که به وجود سرشت انسان معتقد اند (توجه هر یک از این علوم به یک لایه‌ی متفاوت است):

  1. جامعه‌شناسیِ زیست‌شناختی (sociobiology): توجه به “رفتار”های متمایزکننده و تثبیت‌شده‌ی انسان (تاکید بر لایه‌ی رفتار)
  2. ژنتیکِ رفتار: توجه به “ژن”هایی که زیربنای رفتارهای متمایزکننده اند (تاکید بر لایه‌ی ژن)
  3. روانشناسیِ تکاملی: توجه به سازوکارهایِ روانشناختیِ جهان شمول که علت رفتارهای متمایزکننده اند. (تاکید بر لایه‌ی روان و ذهن)

در صوت بعدی به نظر فیلسوف‌های جوانی پرداخته می‌شود که از سال ۲۰۰۸ به این سو قرائت‌های جدیدی از سرشت انسان را بر مبنای زیست‌شناسی تکاملی ارائه داده‌اند.


درباره ما

شناخت مرکزی است برای آموزش های تخصصی و عمومی و ترویج فعالیت ها و معارف علمی در حوزه ی علوم شناختی. تاکید بر ماهیت میان رشته ای علوم شناختی و استفاده از نیروی انسانی ممتاز از مهم ترین اهداف مرکز شناخت است.


پل های ارتباطی و پایگاه های مجازی

ایمیل: Shenakhtcenter2019@gmail.com

تلگرام: t.me/shenakhtcenter