تصمیم گیری؛ از آزمایشگاه تا دنیای واقعی

decision-making-1280x614.png

بی‌شک هر عملی که از انسان و هر موجود زنده‌ی دارای سیستم عصبی سر می‌زند ریشه در دست‌کم یک تصمیم، یا انتخابِ یک گزینه از میان چند گزینه دارد. این انتخاب یا به دشواری انتخاب یک شغل یا کشور برای زندگی است، و یا به سادگیِ باز کردنِ در برای خروج از اتاق. همچون مطالعه‌ی هر پدیده طبیعی دیگری در علم، مطالعه‌ی فرآیندِ اخذِ تصمیم در آزمایشگاه ابتدا در ساده‌ترین و در نتیجه کنترل‌پذیرترین شکل آن مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این راستا، مناسب‌ترین گزینه برای مطالعه این فرآیند در آزمایشگاه مطالعه‌ی تصمیم‌گیری‌های ادراکی است که مستقل از بسیاری از پیچیدگی‌های مغزی، و صرفاً در مورد محرک‌های ادراکی اند. این نوع تصمیم‌گیری‌ها ۲ ویژگی مهم دارند که مطالعه آن‌ها را حائز اهمیت می‌کند: اولاً، این تصمیمات عموماً تأثیر کمی از ویژگی‌های فردی و شرایط محیطی می‌گیرند که در نتیجه نتایج آزمایش را عاری از بسیاری از متغیرهای مزاحم می‌کنند. ثانیاً، مغز روزانه بارها و بارها در شرایط اخذ چنین تصمیم‌هایی قرار می‌گیرد و لذا شناخت فرآبند منتج به این نوع تصمیم در مغز می‌تواند پرده از چگونگی و چرایی بسیاری از رفتارهای موجودات زنده در دنیای واقعی بردارد. در این مقاله ابتدا اجمالاً به برخی مطالعات و یافته‌های اساسی در زمینه تصمیم‌گیری‌های ادراکی می‌پردازیم، و سپس با نگاهی به رویکرد مطالعات اخیر در این زمینه، مسائل پیشِ رو در این حیطه از علوم شناختی را بررسی خواهیم کرد.

۳۰ سال پیش در سال ۱۹۸۹ دکتر بیل نیو سام، کن بریتن و تونی موشن فعالیت نورون‌های نواحی حساس به حرکت (MT) در مغز میمونی را ثبت کردند که در حال انجام آزمایش تشخیص حرکت نقاط متحرک ( یا به عبارتی دیگر در حال تصمیم‌گیری در مورد یک محرک ادراکی) بود[۱]. این مطالعه سرآغاز بررسی فرآیند اخذ تصمیمِ ادراکی در علوم اعصاب است. نتایج حاکی از آن بود که میانگین پاسخ یک تک نورون در نواحی حساس به حرکت در مغز می‌تواند به خوبی سختیِ محرک نمایش داده شده را بازنمایی کند، ولی در بازنمایی تصمیم میمون در آزمایه‌های مختلف قدرت کافی را نداشت. این یافته‌ها به عنوان اولین آزمایش ثبت فعالیت نورونی از میمون در طول فرآیند تصمیم‌گیری ادراکی بسیار قابل توجه بود، اما هنوز مشخص نبود که فعالیت کدام ناحیه از مغز می‌تواند علاوه بر بازنماییِ قدرتِ محرک، رفتار میمون را نیز بازنمایی کند. از نظر تئوری، بازنماییِ قدرت محرک، به تنهایی، آن‌چنان که در نواحی اولیه کورتکس دیده می‌شود، نمی‌تواند ویژگی ناحیه‌ی تصمیم‌گیر در مغز باشد، چرا که ناحیه تصمیم‌گیرنده باید بتواند تصمیم نهایی آزمودنی را مشخص کند، و از سویی دیگر، بازنماییِ تصمیمِ آزمودنی به تنهایی نیز هیچ شاهدی بر تصمیم‌گیرنده بودن آن ناحیه نخواهد بود، چرا که تمامی نواحی در مغز که صرفاً فرمان‌های حرکتی را به ماهیچه‌ها منتقل می‌کنند قادرند تصمیم اخذ شده را بازنمایی کنند. بنابراین، به نظر می‌رسید که ناحیه‌ای که درگیر در فرآیند تصمیم‌گیری است باید بتواند هردو اطلاعات محرک و تصمیم را در فعالیت خود بازنمایی کند. رویتمن و شدلن در سال ۲۰۰۲ [۲] ناحیه دیگری در مغز که حد واسط قشر حرکتی و قشر حسی است (LIP) را به عنوان ناحیه‌ی احتمالی مسئول در شکل‌گیری تصمیم ادراکی مورد مطالعه قرار دادند. فعالیت نورون‌های این ناحیه با شروع محرک افزایش می‌یافت و پس از رسیدن فعالیت به مقداری مشخص، میمون تصمیم خود را گزارش می‌کرد. بعلاوه، هر چقدر قدرت محرک افزایش می‌یافت، سرعت رشد فعالیت نورون‌های این منطقه نیز افزایش می‌یافت. به‌این‌ترتیب، نورون‌هایی که رویتمن و شدلن کشف کردند اولاً اطلاعات مربوط به محرک را در اختیار دارند و ثانیاً قادر به پیش‌بینیِ تصمیمِ ادراکی میمون هستند، و این‌گونه، بخش مهمی از معمای چگونگی اخذ تصمیم ادراکی در مغز روشن شد. یافته‌ی رویتمن و شدلن، در سال های بعد، با روش‌های مختلف تصویربرداری از مغز و ثبت فعالیت‌های مغزی و همچنین مدل‌سازی محاسباتی، در تحقیقات مختلف، بازتولید شد و نشان داده شد که مغز برای اخذِ تصمیم ادراکی اطلاعات موجود در محرک را در طول زمان جمع‌آوری می‌کند، و تصمیمْ زمانی اخذ می شود که اطلاعاتِ جمع‌آوری شده به حدِ مشخصی، یا به عبارتی، به آستانه‌ی تصمیم برسند. آستانه‌ی تصمیم‌گیری توازنی میان تمایل به انتخابی صحیح‌تر و انتخابی سریع‌تر (صرف زمان کمتر) است که گمان می‌رود توسط نواحی دیگری در مغز تعیین گردد که هنوز سازوکار آن مبهم است. مطالعات در زمینه‌ی تصمیم‌گیری ادراکی پس از سال ۲۰۰۲ با سرعت فزاینده‌ای رشد یافت و سازوکارِ نورونیِ تصمیم‌گیری در مغز شفاف‌تر گردید، و به‌این‌ترتیب، دانش بشر از این فرآیند در مغز کامل‌تر شد.

هرچند امروز می‌دانیم که، در طول فرآیند تصمیم‌گیری ادراکی در حضور محرک‌های بسیار ساده‌ای چون نقاط متحرک تصادفی در پارادایم‌های بسیار ساده، چه در مغز می‌گذرد، اما با نگاهی به شرایط تصمیم‌گیری در دنیای پیرامون درمی‌یابیم که بسیاری از تصمیم‌گیری‌های ادراکی در دنیای واقعی به مراتب پیچیده‌تر از شرایط تصمیم‌گیری در آزمایشگاه است. هر چند ساده‌سازی پارادیم ها و محرک‌ها به جهت کنترل عوامل مزاحم در مطالعات آزمایشگاهی بسیار حائز اهمیت است، اما باید همواره در نظر داشت که این‌گونه اِعمال کنترل بر شرایط آزمایش به قیمت فاصله گرفتن از شرایط تصمیم‌گیری در دنیای واقعی خواهد بود. به نظر می‌رسد در مطالعات سال‌های اخیر، برخی از محققان سعی کرده‌اند ضمن حفظ کنترل کامل بر شرایط آزمایش، آرام آرام به شرایط تصمیم‌گیری در دنیای واقعی نزدیک‌تر شوند. مطالعه‌ای که توسط وندنبرگ و همکارانش در سال ۲۰۱۶ انجام شد [۳] نمونه‌ی مناسبی از این نوع نگاه به شرایط دنیای واقعی است. نویسندگان این مقاله با بیان این‌که در دنیای واقعی عموماً برای دست یافتن به هدفْ نیازمند اخذ یک سلسله از تصمیمات هستیم (به‌طور مثال انتخاب مسیرهای درست متوالی برای رسیدن به یک مقصد در حضور ترافیک شهری)، پارادایمی را با هدف شبیه‌سازی تصمیم‌گیری در این شرایط با استفاده از محرکی ساده طراحی می‌کنند. در این پارادایم آزمودنی زمانی در یک آزمایه موفق می‌شود که سلسله‌ای از تصمیمات مستقل را به درستی اخذ کند. مطالعه کیانی و همکارانش در سال ۲۰۱۸ [۴] نیز که به بررسی فرایند تصمیم‌گیری ادراکی، در شرایطی که اطلاعات حسی با فواصل زمانی متفاوت به آزمودنی می‌رسد، می‌پردازد، نمونه‌ی دیگری از حرکت به‌سوی مطالعه‌ی فرآیند تصمیم‌گیری در شرایطی نزدیک‌تر به دنیای واقعی، و در عین حال، حفظ کنترل بر شرایط آزمایش است. حرکت به‌سوی شرایط دنیای واقعی در آزمایش‌های علوم شناختی لازمه‌ی شناخت دقیق و درست مغز خواهد بود، اما مهم‌تر از آن، حساسیت برای کنترل بر شرایط آزمایش به منظور جلوگیری از تفسیر نادرست نتایج است. به نظر می‌رسد تصمیم‌گیری‌های ادراکی، به علت سادگی و کنترل‌پذیری بالا، هنوز می‌توانند بهترین گزینه برای گذار از مطالعه فرایند تصمیم‌گیری آزمایشگاهی به مطالعه فرآیند تصمیم‌گیری در دنیای واقعی باشند.

منابع:

[۱]. Newsome, W. T., Britten, K. H., & Movshon, J. A. (1989). Neuronal correlates of a perceptual decision. Nature۳۴۱(۶۲۳۷), ۵۲.

[۲]. Roitman, J. D., & Shadlen, M. N. (2002). Response of neurons in the lateral intraparietal area during a combined visual discrimination reaction time task. Journal of neuroscience۲۲(۲۱), ۹۴۷۵-۹۴۸۹.

[۳] Van den Berg, R., Zylberberg, A., Kiani, R., Shadlen, M. N., & Wolpert, D. M. (2016). Confidence is the bridge between multi-stage decisions. Current Biology۲۶(۲۳), ۳۱۵۷-۳۱۶۸.

[۴] Waskom, M. L., & Kiani, R. (2018). Decision Making through Integration of Sensory Evidence at Prolonged Timescales. Current Biology۲۸(۲۳), ۳۸۵۰-۳۸۵۶.


درباره ما

شناخت مرکزی است برای آموزش های تخصصی و عمومی و ترویج فعالیت ها و معارف علمی در حوزه ی علوم شناختی. تاکید بر ماهیت میان رشته ای علوم شناختی و استفاده از نیروی انسانی ممتاز از مهم ترین اهداف مرکز شناخت است.


پل های ارتباطی و پایگاه های مجازی

ایمیل: Shenakhtcenter2019@gmail.com

تلگرام: t.me/shenakhtcenter