
*این یادداشت ترجمهی بخشی از مدخل شناخت حیوانی (animal cognition) از دانشنامهی فلسفی استنفورد است که البته در ساختاری جدید ارائه میشود.
فهم دیگری- مطالعات تطبیقی
در گونههای حیوانیِ بسیاری شاهد ارتباط اجتماعی میان اعضای آن گونه هستیم؛ ارتباطی که برای بقا و تولیدمثل آن گونه کارکرد دارد. از کارکردهای تکاملی آن در بخش قبل سخن گفتم. اکنون به چگونگی فهم و رابطه با دیگری در حیوانات میپردازم.
- آیا حیوانات، فهمی رفتارگرایانه از هم دارند یا برای هم ذهنیت قائلاند؟
هامفری مینویسد “اگر دانش یک موش از رفتار سایر موشها محدود به آن چیزهایی بود که رفتارگرایان دربارهی موشها کشف کردهاند، موش به قدری فهمش از همنوعانش اندک بود که هرگونه تعامل اجتماعی که به آن مشغول است از بین میرفت” (Humphrey 1978, 60). آیا در روابطی که میان حیوانات میبینیم، صرفاً شاهد عکسالعمل نشان دادن حیوانات به ورودیهایشان از هم هستیم و یا اینکه آنها افعالشان را “به منظور” اثرگذاری بر دیگری انجام میدهند؟ دنت در این باره دیدگاهی دارد که وامدار نظریهی معنای گریس است. از نظر گریس، گوینده از بیان x ، تنها در صورتی چیزی را منظور دارد که آن را با این قصد بیان کند که: (۱) x واکنشی را در شنوندهی موردنظر ایجاد نماید (۲) شنوندهْ قصد اولیهی گوینده را تشخیص دهد (۳) تشخیص شنونده از قصد اولیهی گوینده، دلیل واکنشی باشد که شنونده نشان میدهد (Grice 1957). با توجه به این، دنت پیشنهاد میکند که صرفاً موجوداتی که میتوانند باور مرتبهی سوم (مثلاً من فکر میکنم که او فکر میکند که من فکر میکنم) داشته باشند توانایی برقراری ارتباط را دارند. ( Dennett 1987). به عبارتی، صرفاً موجوداتی قادر به برقراری چنین ارتباط هستند که ذهن بخوانند: بتوانند دربارهی حالات ذهنی دیگران فکر کنند. پس نوزادان انسان و احتمالاً اکثر حیوانات، مشمول چنین چیزی نمیشوند. اما آیا واقعاً حیوانات، ذهنخوان نیستند؟
- آیا حیوانات ذهن-خوان هستند؟
شماری از مطالعات بر روی کلاغیان تواناییهای شناختیِ اجتماعیای را نشان میدهند که به نظر میرسد حاکی از در نظر گرفتن ذهنیت هستند. (Bugynar et al. ۲۰۰۷; Dally et al. ۲۰۰۶; Emery & Clayton 2004). به عنوان مثال، رفتار پنهان کردن جیجاقِ خاشاک نشان میدهد که پرندگانی که در گذشته از اندوختهی فرد دیگری دزدی کردهاند، هنگامیکه یک همگونهْ پنهانسازیشان را مشاهده کند، بعداً به طور مخفیانه غذا را دوباره در جای دیگری پنهان میکنند. اما اگر کس دیگری مخفیسازی را مشاهده نکرده باشد این کار را نمیکنند (Emery & Clayton 2004). جیجاقهای خاشاکی که از پرندگان دیگر دزدی نکردهاند، حتی وقتی پرندهای پنهان کردنشان را ببیند غذا را دوباره پنهان نمیکنند. امری و کلایتون پیشنهاد میکنند که آن دسته از جیجاقهایی که دوباره پنهان میکنند، درگیر فرافکنی تجربه خودشان به دیگران میشوند: “آنها اطلاعاتی را که دربارهی تجربهی دزدی خودشان دارند، به این مرتبط میکنند که در آینده ممکن است پرندهی دیگری از آنها دزدی کند، در نتیجه در بازیابی غذا از مخفیگاهِ تغییر میدهند.” (Emery & Clayton 2004, 1905).
مطالعاتی بر فهم ادراکی در میمونهای رزوس انجام شده است (Flombaum & Santos 2005). این آزمایشها موقعیت رقابتی طبیعی را ترتیب میدهند که آزمودنی میبایست در آن موقعیت رفتار یک رقیب را پیشبینی کند. در یک مطالعه، مککهای رزوس در تکلیف جستوجوی خوراک در مقابل رقیبان انسانی قرار گرفتند؛ دو آزمونگر به سوی یک میمون تنها میرفتند و هر یک در مکان متفاوتی میایستادند، به نحوی که میمون فقط برای یکی از آزمونگران قابل مشاهده بود و نه دیگری. هر دو آزمونگر انگور (میوهی محبوب میمونها) داشتند. فلامبام و سانتوس دریافتند که بسیار محتملتر است که میمونها از آزمونگری انگور بدزدند که نمیتوانست آنها را ببیند. آنها در مورد قابلیت شنیده شدن نیز نتایج مشابهی به دست آوردند؛ هنگامیکه هیچکس میمونها را مشاهده نمیکند و میمونها میتوانند انتخاب کنند که انگور را از جعبهای بدزدند که روی آن زنگوله قرار داده شده است و یا از جعبهای که چیز سروصدا کنندهای ندارد، میمونها غذای بیسروصدا را ترجیح میدهند. با وجود این، هنگامیکه میمونها به نحو آشکاری مورد مشاهده هستند، ترجیحی برای این ندارند که از کدام جعبه انگور بدزدند (Santos et al. ۲۰۰۶). به عبارتی به نظر میرسد که این دسته از میمونها میدانند که دیگران (در صورتی که آنها را ببینند) میدانند، آنها چه میدانند (قصد دزدیشان را).
سگهای خانگی از این هم حساسترند. سگها قادرند از جهت نگاه انسان برای تعیین این امر استفاده کنند که غذا کجا پنهان است. به نظر میرسد که سگها به جهت نگاه انسانها حساس هستند. تبیینی برای تیزهوشی اجتماعی سگها این است که در انتخاب خصایصی که آنها را همراهان بهتری برای انسان میکند، انسانها به طور ناخودآگاه سگهایی را پرورش دادهاند که بهتر میتوانند از پس تکالیف نظریهی ذهن بربیایند (Hare et al. ۲۰۰۲).
پس به نظر میرسد حداقل برخی گونههای حیوانی، توانایی پیشبینی و تبیین رفتار دیگری را دارند اما آیا میتوان گفت که پس این حیوانات “نظریه“ی ذهن دارند؟
- آیا این پیشبینی و تبیین رفتار، از طریق نظریه و اسناد باور و گزاره رخ میدهد؟
پرماک و وودراف اصطلاح “نظریهی ذهن” را معرفی کردند. سوال مشخصی که این دو به آن علاقهمند بودند این بود که آیا شامپانزهها به منظور پیشبینی و تبیین رفتار، به یکدیگر باور و میل اسناد میدهند؟ به عبارتی، پرماک و وودراف میخواستند بفهمند که آیا شامپانزهها تئوری پردازان هیومی برای عمل هستند که رفتار دیگران را معلول گرایشهای گزارهای بدانند؟ بنابراین، اگرچه آنها نظریهی ذهن را توانایی پیشبینی و تبیین رفتار از طریق اسناد حالتهای ذهنی تعریف کردند، بیشتر بر این متمرکز بودند که آیا شامپانزهها به تعقلِ ناظر به باور و میل میپردازند یا خیر. یعنی آیا این پیشبینی از طریق اسناد باور و میل به دیگران انجام میشود؟ آنها برای آزمودن آن از این آزمایش استفاده کردند: به شامپانزه فیلمهایی از انسانهایی نشان دادند که سعی داشتند مسئلهی خاصی را حل کنند (مثلاً دستیابی به موزهایی دور از دسترس، روشن کردن یک وسیلهی گرمکننده) و قرار بود که او از میان آرایهای از عکسها، راهحل را انتخاب کند (Premack & Woodruff 1978). شامپانزه عکس درست را بیش از سطح تصادفی انتخاب کرد و به همین دلیل پرماک و وودراف نتیجه گرفتند که او دارای نظریهی ذهن است. آنها ادعا کردند که شامپانزه میبایست “حداقل دو حالت ذهنی، یعنی از یک سو قصد یا هدف و از سوی دیگر دانش یا باور را به عامل انسانی” اسناد داده باشد. (Premack & Woodruff 1978, 518). در نقد این تفسیر به این اشاره شد که شامپانزه میتوانسته از سایر روشها برای حل این مسائل استفاده کرده باشد. مثلاً او میتوانسته به جای حالت ذهنی عاملان، به هدف عملی آنها توجه کرده باشد. در نتیجه برای آزمودن این احتمال، روششناسیهای بدیلی پیشنهاد شد: یعنی آزمون درک باور کاذب در دیگران.
- آیا حیوانات قادر به درک باور کاذب دیگران هستند؟
یک پیشنهاد این بود که از آزمودنی بخواهیم که یک مسئلهی هماهنگی را حل کند. مسئلهی هماهنگی مسئلهای است که آزمودنی میبایست رفتار خودش را با رفتاری تنظیم کند که انتظار دارد دیگری انجام میدهد (مثلاً Bennett 1978; Dennett 1978; Harman 1978). دنت اشاره میکند که این مسئلهی هماهنگی باید طوری باشد که نشان دهد آزمودنی میتواند باور کاذب فرد دیگر را نیز در نظر بگیرد. در این شرایط، رفتاری که فرد پیشبینیاش میکند رفتاری غیرعادی خواهد بود (پیشبینی رفتاری که صرفاً در صورتی نشان داده میشود که عامل آن رفتارْ باوری کاذب داشته باشد). در صورتی که فرد این آزمون را با موفقیت بگذراند دیگر نمیتوان موفقیت او را با تداعی یا تشخیص هدف عملی تفسیر کرد چرا که رفتاری که توسط عاملی انجام میشود که باور کاذبی دارد، به هدف منجر نمیشود و احتمالاً چیزی هم نیست که آزمودنی آن را پیشتر مشاهده کرده باشد.
در مروری بر پیشینهی پژوهشی این موضوع، کال و توماسلو (۲۰۰۸) نتیجه میگیرند که شواهد بسیاری وجود دارند که شامپانزهها اهداف، قصدمندیها، ادراکات و معرفت دیگران را میفهمند، اما هیچگونه شاهد تجربی وجود ندارد که آنها باور کاذب را بفهمند. شواهد برای این ادعای اخیر از مطالعات جدیدی نظیر مطالعهی رقابتِ نوبتی برای غذا به دست میآید که حاکی از این هستند که شامپانزهها میتوانند حالت معرفتی دیگران را بفهمند اما نه حالت ناظر به باور آنها را (Kaminski et al. ۲۰۰۸). در این مطالعه، دو شامپانزه بهطور متناوب نوبتشان میشد که از میان سه سطل مات، یکی را انتخاب کنند تا به پاداش غذایی دست یابند که احتمالاً درون سطل پنهان است. در یکی از وضعیتهای آزمایش، شامپانزهی آزمودنی دو سطل را میبیند که در آنها غذا گذاشته میشود و شامپانزهی رقیب صرفاً یکی از سطلها را میبیند که در آن غذا گذاشته میشود. هنگامی که به آزمودنی اجازه داده میشود که اول انتخاب کند، هیچ ترجیحی برای هیچ یک از سطلهای حاوی غذا نشان نمیدهد. با وجود این، هنگامی که آزمودنی باید پس از شامپانزهی دیگر انتخابش را انجام دهد (بدون اینکه این شانس را داشته باشد که انتخاب رقیب را ببیند)، او بیشتر آن سطلی را انتخاب میکند که رقیب ندیده است که در آن غذا گذاشته شده است. نویسندگان این مطالعه نتیجه میگیرند که شامپانزهها گاهی میدانند که دیگران چه میدانند. آنها برای آزمون باور کاذب، از یکی از صورتهای مختلف این آزمایش استفاده کردند. آزمودنی مشاهده کرد که آزمایشگران شامپانزهی رقیب را در مورد مکان واقعی غذا گول میزنند، اما نتوانست برای پیشبینی انتخاب رقیبش از این اطلاعات استفاده کند. این امر نشان میدهد که اگرچه این حیوانات میدانند دیگران چه میدانند اما آنها قادر به درک باور کاذب نیستند.(Kaminski et al. ۲۰۰۸, ۲۲۹).
بنابراین، تلاشها برای کشف ذهن-خوانی در حیوانات توفیق چندانی نیافتند (Heyes 1998). با توجه به اختلافاتی که نظری و مربوط به تعریف نظریهی ذهن بودند، برخی از پژوهشگران نتیجه گرفتهاند که قائل شدن به ذهنمندی برای دیگری صرفاً اسناد باور (چه صادق و چه کاذب) و میل به او نیست (Tomasello et al. ۲۰۰۳b, 239). در نتیجه سعی شد به جای تلاش برای طراحی تکالیف غیرکلامی که باورِ کاذب را بسنجند، به پرسشهای اختصاصیتری بپردازیم که دربارهی ظرفیتهایی شناختی نظیر قصدمندی (Tomasello 2005) و فهم حالتهای ادراکی دیگران (Hare et al. ۲۰۰۰) و اهداف آنها (Uller 2004) هستند. اکنون به ترتیب به آنها میپردازیم.
- آیا حیوانات دارای قصدمندی (intentionality) هستند؟
اگرچه معیارهای سخت برای ارتباط قصدمندانه نیاز به قصدمندی مرتبه سوم (مثلاً من فکر میکنم که او فکر میکند که من فکر میکنم) دارد، میتوان معیارهای سهلگیرانهتری را نیز در نظر گرفت. پایهایترین شرط برای قصدمندانه بودنِ یک سیگنال ارتباطی احتمالاً این است که تحت کنترل ارادیِ سیگنالدهنده باشد. علاوه بر شواهد عصبزیستشناختی مبنی بر اینکه برخی سیگنالهای حیوانی ارادی هستند (Allen & Saidel 1998;)، شواهدی رفتاری مبنی بر این وجود دارد که سیگنالهای حیوانی میتوانند به انحاء منعطفی به کار روند که حاکی از ارادی بودن باشند؛ رابطهی محرک-پاسخ، فاقد انعطاف است اما هنگامیکه قصدمندی، واسطهی محرک و پاسخ است، فرد با توجه به شرایط و به نحوی منعطفانه پاسخش را تنظیم مینماید تا بتواند اثر بگذارد و به قصدش دست پیدا کند). اثر شنونده[۱] نمونهای از انعطافپذیری است . مثلاً خروسها در حضور یک مرغ بیشتر از زمانی که تنها هستند (Evans & Marler 1995) و در حضور همگونهشان بیشتر از زمان حضور بلدرچین، آوای هشدار سر میدهند (Karakashian et al. 1988) (آوای هشدار، صدایی است که حیوانات در هنگام خطر از خود بروز میدهند). مثال دیگر از مشاهدهی گشتزنی شامپانزهها در مرز محدودهی گروه خودشان و گروه دیگر به دست آمده است؛ آنها در این شرایط به طور منعطفی آوایشان را کنترل میکنند. این گشتزنی بسیار خطرناک است و میتواند در پی یک درگیریِ بینِ گروهی، منجر به مرگ شود. شامپانزهها با نزدیک شدن به مرز اجتماع همسایه، معمولاً ساکت میشوند (Mitani et al. ۲۰۰۲). به عبارت روشنتر، اگرچه در بسیاری از مثالهای آوای هشدارِ حیوانات میتوان گفت که کلیهی این آواهای هشدار میتواند صرفاً بروز هیجانی خودکار باشد که به نحو ثانویه و غیرارادی برای همگونههایش بهمثابه پیام تلقی میشوند (یعنی حیوان به طور غریزی آن را تولید میکند و نه به خاطر همگونهاش)، اما این مثالهای اخیر حاکی از آن هستند که حداقل در گونههای نامبرده بروز هیجانی در حضور دیگریای که میتواند پیام سیگنال را دریافت کند و یا دیگریای که نباید پیامی دریافت کند، متفاوت از زمانی است که فرد دیگری حضور ندارد. این میتواند بدین معنی باشد که تولیدکنندهی سیگنال برای رساندن پیام به همگونهاش دارای قصدمندی است. به این ترتیب مایکل توماسلو ادعا میکند که برخی سیگنالهای کپیها نمونههایی از ارتباط قصدمندانه هستند، او میگوید که این سیگنالها “به شکلی منعطف و راهبردی برای اهداف اجتماعیِ خاصی توسط ارگانیزمهای منفرد، انتخاب و تولید میشوند و به انحاء گوناگون برای شرایط خاص تعدیل میشوند. آنها قصدمندانه هستند، بدین معنی کهفرد به نحو انعطافپذیر از آنها استفاده میکند تا به این هدف دست پیدا کند که بر دیگران تاثیر بگذارد” (Tomasello 2008, 14). توماسلو بر این باور است که برای تولید پیامی قصدمندانه، فرد میبایست بتواند به نحوی انعطافپذیر از پیام استفاده کند و بتواند از وضعیت توجه شریک ارتباطیاش آگاه باشد و قادر باشد پیام را یاد بگیرد.
اما یافتههای مربوط به قصدمندی فقط منحصر به آواها نیست بلکه، به خصوص در کپیهای بزرگ ایما و اشارات بدنی و پانتومیم جایگاه ویژهای دارد. این یافتهها به خصوص در صورتی که نظریههای ایما و اشارات بدنی دربارهی تکامل زبان را جدی بگیریم (مثلاً. Corballis 2002; Arbib, 2002; Arbib et al., ۲۰۰۸; Pollick & de Waal 2007 ) اهمیت ویژهای مییابند. ارتباط ایما و اشارهای در گوریلها، اورانگوتانها و شامپانزهها مورد مطالعه قرار گرفته است. گزارشهای اخیر ادعا میکنند که اورانگوتانها نیز برای انتقال درخواستها و سایر پیامها از زنجیرهای از ایما و اشارات استفاده میکنند و این کار را از طریق کنشنمایی یا اجرای پانتومیمِ آن چیزی انجام میدهند که قصد انتقالش را دارند. به عنوان مثال، در امر تمیز کردن سر، مشاهده شد که هنگامی که یک انسان از این سر باز میزند که سر یک بچه اورانگوتان را با یک برگ پاک کند، بچه اورانگوتان برگ را از دست انسان میگیرد، سرش را مختصری با برگ مالش میدهد و بعدش برگ را به آن انسان پس میدهد تا او به تمیز کردن سرش ادامه دهد (Russon & Andrews 2010). رفتارهای پانتومیمی را میتوان در سایر کپیهای بزرگ نیز یافت.
- آیا حیوانات ادراکات و اهداف یکدیگر را میفهمند (در نظر گرفتن پرسپکتیو دیگری/perspective taking)؟
پژوهشگران تجربی به منظور تعیین اینکه آیا شامپانزهها منظر دیگران را درک میکنند یا خیر، مطالعاتی را طراحی کردند. نتایج مطالعات آزمایشگاهی اولیه ضدونقیض بودند؛ هره و همکارانش در آزمایشی، یک شامپانزهی مطیع و یک شامپانزهی سلطهگر را در اتاقی رها کردند که در آن غذایی گذاشته شده بود. به طور عادی اگر هر دو حیوان میتوانستند غذا را ببینند و یا میدیدند که دیگری غذا را مشاهده میکند، حیوان مطیع از غذا دوری میکرد و اجازه میداد حیوان سلطهگر به آن دست یابد. با وجود این، در این آزمایشها هنگامی که غذا از منظر حیوان سلطهگر پنهان بود، حیوان مطیع به آن نزدیک میشد. حیوان مطیع تنها در صورتی از غذا اجتناب میکرد که حیوان سلطهگر میتوانست آن را ببیند. از آنجا که دو حیوان درون اتاق در مقابل یکدیگر بودند، در نتیجه حیوان مطیع بهمنظور اینکه به درستی تشخیص دهد که حیوان سلطهگر میتواند غذا را ببیند یا نه، میبایست منظر بینایی او را تشخیص دهد. چون به نظر میرسد که حیوان مطیع میتواند صرفاً بر مبنای اینکه آیا غذا برای حیوان سلطهگر قابل رویت است تصمیم بگیرد که به دنبال آن برود یا نه، فرض میشود که این مطالعه میتواند نشان دهد که کپیها حالت ذهنیِ منظر یکدیگر را میفهمند.
پاونیلی و وُنک (۲۰۰۴) با طرح این نکته هر و همکارانش را نقد میکنند که ماهیت بومشناختی این مطالعه (استفاده از رفتار رقابتی برای غذا که در خزانهی طبیعی حیوان وجود دارد) یکی از ضعفهای این مطالعه است، چرا که شامپانزهها میتوانستهاند بر مبنای رفتار مشاهدهشدهی قبلی به استنتاج بپردازند. در پاسخ، نویسندگان این مقاله ادعا میکنند که کلیهی تبیینهای بدیل برای رفتار حیوانِ مطیع را بهحساب آوردهاند، و با استفاده از استنتاج از راه بهترین تبیین، استدلال کردهاند که شامپانزهی مطیع متوجه آن چیزی میشود که حیوان غالب آن را میبیند (Tomasello et al. ۲۰۰۳a, 2003b; Hare et al. ۲۰۰۶).
در بخش اول این رشته یادداشتها از مزیتهای انتخابی زیست اجتماعی و تکامل آن در سایر حیوانات و انسان صحبت کردیم. زندگی اجتماعی به برخی از خصیصهها و تواناییهای شناختی، مزیت انتخابی بخشیده است؛ نظیر توانایی هماهنگی سریع، همدلی، نظریهی ذهن و توانایی فهم منظور، مقاصد و احساسات دیگران. این دومین بخش از سریال یادداشتها، به بررسی دادههای تطبیقی حیوانی در این حوزه پرداخت؛ در یادداشتهای بعدی به این کارکردها و تواناییهای شناختی خواهیم پرداخت و سعی میکنیم مدلها و مولفههای مهم فهم اجتماعی را در اجتماعیترین حیوان – یعنی انسان – مورد بررسی قرار دهیم.
منابع
برای یافتن منابعی که در متن به آن اشاره شده است، به منابع مدخل شناخت حیوانی (animal cognition) از دانشنامهی فلسفی استنفورد که مشخصات آن در زیر آمده است مراجعه کنید:
Andrews, K., & Radenovic, L. (2013). Animal cognition. International Encyclopedia of Ethics
[۱] Audience effect