
در قسمت اول این یادداشت به دلایل توجه به سالمندی موفق و تعریف آن پرداختیم. در این قسمت و قسمت بعد به عوامل تعیین کنندهی سالمندی شناختی موفق میپردازیم. (قسمت اول یادداشت را از اینجا بخوانید)
عوامل تعیینکنندهی سالمندی شناختیِ موفق
برخی از سازوکارهای زیستشناختی، رفتاری و اجتماعی موجب میشوند که بتوانیم تواناییهای شناختی را حفظ کرد و حتی در سنین بالاتر بهبود بخشیم. اکنون مروری بر این موارد خواهیم داشت.
- تأثیرات ژنتیکی
پژوهش بر دوقلوها نشان میدهد که عوامل ژنتیکی بر عملکرد شناختی در سنین بالا نقش دارند و اختلالات شناختی میتوانند به ارث برسند. البته تاثیرعوامل ژنتیکی در بزرگسالانِ میانسال (حدودا ۳۵ تا ۶۰ سالگی) بیشتر از بزرگسالان مسنتر (بالای ۶۰ سال) است، یعنی با افزایش سن، نسبت تاثیر عوامل محیطی به عوامل ژنتیکی در سلامت شناختی افزایش مییابد.
- استرس و تابآوری
به طور کلی، عوامل استرسزا برای بزرگسالان مسنتر با بزرگسالانِ جوان متفاوت است. مثلا بزرگسالان مسنتر بیشتر با استرسهای مزمن، غیرقابل کنترل و مرتبط به سلامتی روبرو میشوند تا استرسهای حاد مثل استرس تصمیمگیریهای خاص (مثلا تصمیمگیری در مورد حفظ یا ترک یک شغل).
بزرگسالان مسنتر به عوامل استرسزا، حتی در صورتی که نوع و ماهیت عامل استرسزا یکسان باشد، واکنشهای بسیار متفاوتی نسبت به یکدیگر میدهند. چندین دهه است که بر نقش استرس بر سلامت مغز در بزرگسالی و اهمیت مقاومت دربرابر استرس مطالعه میشود. استرس مزمن و مداوم در بزرگالان مسنتر بر شبکهای از فرایندها فیزیولوژیکی تاثیر میگذارد که اغلب منجر تنزّل و آسیبهای عصبی (نورونی) میشوند. مثلا افزایش هورمون کورتیزول با آسیب به ساختارهای مختلف مغزی همبستگی دارد. مضاف بر این، استرس میتواند سیستم ایمنی را تضعیف کرده و از این طریق آثار مخربی بر مغز داشته باشد.
البته هستند افرادی تحت تاثیر آثار مخرب استرس قرار نمیگیرند. در برخی از آنها این امر ممکن است معلول عوامل ژنتیکی باشد. در برخی دیگر، این راهبردهای رفتاریِ سازگاری است که موجب حفاظت آنها در برابر استرس میشود.
- ذخیرهی مغزی و ذخیرهی شناختی
دو مفهومی که به سالمندی شناختی موفق مربوط میشوند ذخیرهی مغزی و ذخیرهی شناختی هستند.
ذخیرهی مغزی را میتوان اینگونه تعریف کرد: توانایی تحمل و مقاومت در برابر آسیب (فیزیکی) به مغز و همچنان حفظ کارکردهای شناختی.
به طور بهنجار در سالمندی شاهد کاهش حجم ساختارهای مغزی (نظیر مخچه، هیپوکامپ و مناطق پیشپیشانی) و کاهش سازمانبندی و یکپارچگی مادهی سفید مغز هستیم که میتواند به نتایج شناختی بالقوهای (افت کارکرد شناختی) منجر شود. نظریهی ذخیرهی مغزی به این اشاره دارد که برای اینکه آسیبهای مغزی منجر به اختلال عملکرد شناختی شوند باید میزان این آسیبها به یک آستانهی (مقدار) مشخص برسد. یعنی تا زمانی که آسیب به آن میزان نرسیده است، با اینکه آسیب فیزیکی مغزی وجود دارد، اما منجر به افت عملکرد شناختی نمیشود. طبق این نظریه، مثلا مغز یک کارخانه است که ۱۰ دستگاه تولیدی در اختیار دارد اما همواره از ۸ دستگاه استفاده میکند. بنابراین اگر یک یا دو دستگاه خراب شود باز هم تولید کارخانه مثل قبل باقی میماند. پس باید بیش از ۲ دستگاه خراب شوند تا تولید کارخانه کم شود.
ایدهی ذخیرهی مغزی برای تبیین این یافتهها به کار میآمد که در کالبدشکافیهای پس از مرگ، مغز برخی از افراد دارای نشانههای آلزایمر بود (مثلا پلاکهای آمیلوئید) اما آنها هرگز این بیماری را به طور بالینی و عملکردی بروز نداده بودند. ایدهی ذخیرهی مغزی میگوید میزان این آسیبها (آمیلوئیدها) باید به یک میزان خاصی برسد تا منجر به بروز افت عملکرد شود، و چون در این بیماران میزان آسیب به آستانهی مورد نظر نرسیده، عملکرد شناختی آنها دستخوش تغییر نگشته است.
ذخیرهی شناختی، در مقابل، بیشتر بر نرمافزار ذهن تاکید دارد تا بر ساختار فیزیکی و عصبی مغز. ایدهی ذخیرهی شناختی به این اشاره دارد که افراد برای اینکه، با وجود میزانی از آسیب مغزی، دچار افت عملکرد شناختی نشوند، به طور فعالانه عمل کرده و آن را جبران میکنند. مثلا در یک مطالعه نشان داده شد که هر چه سن بالاتر میرود، فعالیت ناحیهی پیشپیشانی کمتر جانبی میشود (یعنی با افزایش سن، افراد د تکالیف مختلف، بیشتر از هر دو سمت آن ناحیه استفاده میکنند تا اینکه فقط از ناحیه چپ یا راست استفاده کنند). پژوهشهای دیگر نشان میدهند مغز افراد سالمند از نواحی بیشتری (یعنی منابع بیشتری) استفاده میکند و بنابراین میتواند کاستیهای شناختی را که ناشی از آسیبهای مغزی (مثلا به دلیل افزایش سن) هستند جبران کند. پس طبق نظریهی ذخیرهی شناختی علت اصلی اینکه گاهی آسیب مغزی وجود دارد ولی عملکرد افت نمیکند این نیست که میزان آسیب باید به آستانهی خاصی برسد، بلکه علت این است که از مناطق و منابع عصبی بیشتری استفاده میشود و به همین دلیل عملکرد افت نمیکند. طبق این نظریه، مغز کارخانه ایست که ۸ دستگاه دارد و از هر ۸ دستگاه استفاده میکند. اما اگر یک یا دو دستگاه خراب شوند، میتواند میزان استفاده از دستگاههای دیگر را بیشتر کند تا کمبود تولید را جبران کند.
البته باید توجه داشت که نظریهی ذخیرهی مغزی و نظریهی ذخیرهی شناختی کاملا رقیب هم نیستند و میتوانند هر دو تا حدی صحیح باشند.
منبع:
Depp, C. A., Harmell, A., & Vahia, I. V. (2011). Successful cognitive aging. In Behavioral neurobiology of aging (pp. 35-50). Springer, Berlin, Heidelberg.